حکایت سَر خوردگی ما بوکانیها
اختصاصی «جێژوان» پـــاتــوق بـــچـههـــای بـــوکــان: آقای X مسئول شهرستان بوکان
با سلام؛ احتراماً اینجانب فلانی، به ستوه آمده از دنده عقبی که بوکانِ من را به سراشیبی سقوط سوق میدهد، کلامی چند با شما درد دل دارم. امید است هم زحمت بکشید و بخوانید و هم عدسی همت کنید و فکری به حال این شهر بکنید تا وضع روح و روان اینجانب و کسانی چون اینجانب که نگران این اوضاع نامساعد هستند رو به بهبود برود.
جناب آقای x من نمیدانم شما مسئول کجای شهر هستید و شما با خواندن این مطلب اگر اندکی دچار عذاب وجدان در قبال این شهر شدید چه قسمت از شهر را رو به راه میکنید. به خاطر همین من فقط مینویسم به این امید هر آقای X ی هر مشکلی را که مربوط به حیطه اختیاراتش تشخیص داد برای رفع آن اندکی از پست و مقام و بودجهای که استان برایش تصویب کرده خرجش کند و بوکان نه مرکز استان؛ بلکه همان «عروس شهرها» شود. آخر یک جایی خواندم استاندار آذربایجان غربی در مهاباد ضمن افتتاح دهها طرح عمرانی کلان گفتهاند: «مهاباد نگین شهرهای استان است.» یک وقت فکر نکنید بنده بخیلم و چشم دیدن پیشرفت شهر دوست و همسایه و همزبان را ندارم. نه به خدا اینگونه نیست، اتفاقاً اینجانب به دلیل عقب ماندگی و کمتر توسعه یافتگی شهرهای کُردنشین به خصوص شهرهای جنوبی استان آذربایجان غربی که بوکان و مهاباد را هم شامل میشود، بارها هوار سر داده و خواستار رسیدگی بیشتر به این شهرها که انگار وصله ناجور این استان هستند شدهام. فریاد «همت برای تشکیل استان موکریان» را بر اساس این عدم توازن و مساوات در تقسیم منابع و امکانات سر دادهام!
البته مدتی است که سرعت پیشرفت بوکان آنقدر کند شده است که دیگر هیچ امیدی به مرکزیت این استان خیالی ندارم و مدتی است زوم کردهام روی پس گرفتن لقب «عروس شهرها» که به قول یکی از دوستان دیگر عروس نیست، بلکه بیوهای است که دیگر هیچ کس از او سراغی نمیگیرد!
آقای X شما و دوستان شما مسئول این وضعیت هستید. شما که از مسئولیت فقط مسئول بودن و گرفتن حقوق و مزایایش را برای خود خواستهاید و این شهر را به حال خود رها کردهاید.
آقای X در هفته دولتی که هر مسئول تمام دستپخت خود را رو میکند، شما با باز افتتاحی طرحهای تاریخی و نیمه تمام ما را پیش مسئولان استانی سنگ روی یخ کردید!
منبع: سایت امور عمرانی استانداری آ. غ
یعنی به بر خلاف مهاباد که به جای معاون استاندار؛ خود استاندار را، نه یک بار و آن هم فقط در هفته دولت، بلکه بارها به شهر و حتی روستاهایشان کشاندند، شما آقای X در مهمترین هفته عمرانی سال (هفته دولت) که برای ما بوکانیها فقط تبلیغ کلنگ است، معاون استاندار را برای چند طرح که بیشتر اصل بوکانیها هم تاریخچه به زمین خوردن کلنگ آغاز طرحش را به یاد ندارند، به اینجا آوردید تا سنگ روی یخ شوید و شویم!
به لطف مصاحبه زریان با مدیر شبکه بهداشت بوکان فهمیدیم که بوکان 250000 نفری که لااقل در میان شهرهای جنوب استان برای خودش کلانشهری است، علاوه بر آن که به لطف کم انگاری مسئولان استانی و کم کاری مسئولان محلی فرمانداری ویژه را از دست داده، بلوک هم نیست تا لااقل در تخصیص تجهیزات پزشکی به میاندوآب و مهاباد وابسته نباشیم! آقای X بگویید چه کلاه دیگری سرمان رفته و ما خبر نداریم!؟
آقای X خسته شدیم از بس در میدان فرمانداری دیدیم داربست عَلَم کردند تا از عملکرد نکرده شما و این و آن تشکر کنند تا در فرهنگ لغات ما بوکانیها اکنون میدان معنی جز محل نصب بَنِر پاچه خواری نداشته باشد!
آقای X تا دیروز که بوکان فقط بوکان بود دلمان به بهبه و چهچه میهمانان و مسافرانی خوش بود که بوکان را به خاطر مردم میهمان نواز و طبیعت زیبایش دوست داشتند، اما اکنون که همه جا را پر کردهایم که بوکان سومین شهر بزرگ استان (پس از ارومیه و خوی) و سومین شهر بزرگ کردستان ایران (پس از کرمانشاه و سنندج) است و داعیه مرکزیت استان خیالی موکریان را در سر داریم تازه فهمیدیم که خیلی از قافله شهرهای کوچک استان هم عقبیم، چه برسد به شهرهایی که پلههای مدنیت نو را دو تا یکی طی میکنند! میدانید مسئول این آوار که بر سر «عروس شهرها» خراب شده است، کیست؟ خودِ شما آقای X !
چقدر دلمان تنگ میشود وقتی میبینیم سینه دیوارهای شهرمان اسیر نگاههای بهت زده و غم زده شهروندانی میشود که به عکس جوانان ناکام خیره میشوند و آه میکشند!
چه اشکهایی که نریختیم برای مرگ غریبانه آن سه برادری که برای امرار معاش خود ترک وطن کردند و در جستجوی لقمهای نان از شهری که آوازه صنعت و هنرش گوش زمانه را کر کردهاست بار سفر به کُردستان عراق بستند و در آخر جان شیرین و آرزوهای دیرینشان را فدای وعدههای شما کردند آقای X!
آقای X! بیشک بیان همه مشکلات بوکان هم تکرار مکررات و هم مثنوی هفتاد من میشود و آن وقت خاطر شما آزرده میشود، چون شما عادت دارید نامههای کوتاه قربانت شوم را بخوانید که شما را تا سطح خدا به عرش میبرند، نه نامههایی که شما را نقد میکنند و خدای ناکرده شما را به فرش میکشانند!
آقای X دردها بسیارند و گوشهایی که باید شنوا باشند کم و چشمهایی که باید ببینند، بسته و دستهایی که باید در کار باشد به سینه چسپیده و سرهایی که باید برای در برابر کارنامه اعمال بلند باشد در مقابل ماموفاقانتان خم است و در این میان متأسفانه کسی به فکر بوکان نیست!
این نامه سرگشاده را نوشتیم تا بدانید ما میدانیم که بوکان دیگر آن بوکان قبلی نیست! میدانیم شعارها در کوچههای شهر سرگردانند و عمل به آنها شاید بماند برای روزی که دوباره یادتان بیاید مردم ولی نعمتان شمایند!
آقایان X شما را به خدا وا میگذاریم و تنها خواهش عاجزانه ما این است که همه شعارهایتان را بگذارید کنار! نه مرکزیت استان میخواهیم، نه فرمانداری ویژه و نه بلوک شدن! دل ما به همان «عروس شهرها» خوش بود! آن را به ما برگردانید... همین!
با تشکر: «جێژوان»
نظر شما چیست؟ اگر آقای X نامه شما را میخواند شما برایش چه مینوشتید؟
نظر شما چیست؟ اگر آقای X نامه شما را میخواند شما برایش چه مینوشتید؟